Tuesday, April 24, 2007

سرودی

چه سرد دارم

در آشیانه ی کاه بافته ام

بلدرچین بی های و هوی بیشه ی تنهایی و تن هویی.*

چشم انداز در حنجره ام جا نمی شود

سنبل و

سوسن

که ببرم برای جوجه هام.

آسمان پنجه ی بی رحم قوشی است

و هر تند باد

ماری که از کنده ی پیر بالا می خزد.

چه دانه ها

کمیاب!

چه کرم ها

لزج!

چه حشره ها

گریزپا!

نوکم به حرف وا نمی شود

یخ بسته گمانم.

چهچهه زمستانه که نه!

هو هویی کوتاه نمی توانم.

چه حرف ها در دل!

چه حنجره ها زخمی!

*نمی دانم چیست!؟

No comments: