ما به ازای دست یازیدن به هر توانی درک تراژیک نا توانی است. چراغ قوه را تنها برای دیدن ژرفای تاریکی نشانه رفتن. یک پیاله سوپ همه ی آن نیرویی را به بیمار می دهد که برای لمس سقوطش به آن محتاج است. محتاج از آن رو که زندگی برای او تماشای همین تحلیل رفتن است. امید برایش نردبانی است به بام ناامیدی. و چه ناگزیر پا بر پله ها می گذارد تا سقوطی سهمگین تر را از آن خود کند. متحد شدن با هرچه توسعه پذیر و بیکران است. سرطان توالی و تکاثر و خودزایی توان نیست و هر خورش و خیزش و دهشی وانموده ی ریزش وپذیرش است. از این رو بیهودگی مطلق زندگی زیستی- که قاطعیتش مجالی برای ارزشگذاری نمی نهد- اصل موضوع اندیشه های بیمار است. و چقدر حق دارد در یاسش انسان دچار! و چه دلتنگانه خوش باور است در امیدش.
Sunday, April 22, 2007
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment