Friday, April 6, 2007

غریبه

غرور

عین غرابت است و

غروب عین غرور.

شرم

شکل گودال است و

گستاخی عین اشتیاق.

از درختی راه بی برگشت چنان باید گذشت که فصلها در تو فروریزد و تو در فصلها.

یکنواخت و نا همسان.

در فراز و فرود،

چون کوه و رود.

زمان کاه سنگینی است که از گردن آویخته ایم.

زینت سینه است؛

چه سوخته و چه آموخته.

غربیه ی مغرور باش که از گستاخی اشتیاقش شرمی نیست؛

و غروب سرخ ابر و درخت سبز راه به آبی آسمان درآمیز

No comments: