غرور
عین غرابت است و
غروب عین غرور.
شرم
شکل گودال است و
گستاخی عین اشتیاق.
از درختی راه بی برگشت چنان باید گذشت که فصلها در تو فروریزد و تو در فصلها.
یکنواخت و نا همسان.
در فراز و فرود،
چون کوه و رود.
زمان کاه سنگینی است که از گردن آویخته ایم.
زینت سینه است؛
چه سوخته و چه آموخته.
غربیه ی مغرور باش که از گستاخی اشتیاقش شرمی نیست؛
و غروب سرخ ابر و درخت سبز راه به آبی آسمان درآمیز
No comments:
Post a Comment